featured articles
همیشه زخمی
کنار رود کابل تنها نشستم و دریا گریستم با کودکان زخمی با مادران خسته با چهرههای...
با بهار
بابا بهار آمدم ز راه سفر و یکی شاخه گل به دیدارت بازکن شیشههای پنجره را به در...
انتخاب
از میان همه تختخوابهای دونفری “کویین” و “کینگ”...
خبر
تک تک تک … پاره کرد سینه ی هوا را شلیک مرمی ها یکدو سه … بیستوشش قطره خون در...
recent from 3
غزل کتاب چشمت
غزل کتاب چشمت ، تو بخوان بمن دوباره که دگر غزل سرایم ، نه کلام شعرواره به مداری می نشینم ، که جز از رخت نه بینم چو تو آفتاب و مهری ، منت همچو تک ستاره تو کتاب چشم خود را ، بگشا بمن غزل وار که کنم چو فال حافظ ، ز کتابت استخاره …. به عبادات رهم داد ، چه جهانی آن شهم داد چو اجازت گهم داد ، که ترا کنم نظاره تو...
recent from 11
مستی های دل
آتشگرفته سینهام از شعله سودای دل بازی به آتش میکند این طفل بیپروای دل دل یکزمان عاشق نبود، چون عشق را لایق نبود یک کوه آتش سوزدم اکنون دگر بر جای دل دل نرد عشقی باخته ، وین عشق کارش ساخته تیری به زهری اخته، تا افگند بالای دل دل سوی تو رو میکند، مستانه یاهو میکند خمخانه دارم در بغل،از شور و مستیهای...
recent from 12
طلوع گلابریشم
این کیست، این نشیمن جزیره تنهایی که تاجی از عشق بسر دارد و موکبی از بخت زیر پا؟ این شهبانوی کدامین سرزمین جادویی است؟ …آه !ای چشمان من شما به حقیقت بینایی خویش اعتماد دارید و بهیقین میدانید که آیینهها پیامآوران راستین بشارت تصویرند؟ ،تو از ترانه و عطر و نسیم و نور و بهاری که شعر و شب را چراغان...
recent from 2
همیشه زخمی
کنار رود کابل تنها نشستم و دریا گریستم با کودکان زخمی با مادران خسته با چهرههای خشک بیفریاد و بی صدا گریستم در آسمان دودی و ثانیههای ثابت در چشمهای مات با بغض فرورفته شکستم موج موج خوردند دیوارها با من خردم کردند مثل جسد پارهها در چهارراه صدارت … گیجم، میگردم هی دنبال تکههای گمشدهی خویش تا...
Posted by
Kwidaa on Sep 7, 2017 in
آیه های منسوخ |
Comments Off on سفر
سفر از شب سفر در شب سفر بی مشعل و فانوس و رهتوشه: تنها سوز- تنها تب سفر در حجم آماسیدهی یک قرن یک دوران سفر در باد و در باران سفر باهیبت توفان سفر درراه سفر در بیراهه سفر در جلگههای ژرف همچون چاه سفر بر تارک کوه و کمرگاهها سفر با پا سفر در زیر رگ بار مسلسلها سفر با جا گذشتنها سفر با قوت ایمان سفر نه از پی آب و نه هم از نان سفر کردن خطر کردن برای خاک سفر با شب روان...
Posted by
Kwidaa on Sep 6, 2017 in
آخرین سرود ها |
Comments Off on آشویتس
هستیام خالیشده است از نشانههای زندگی خویش به آخرین شماره میمانم در ته ی لیست مصرفی آشویتس چقدر بروم باید با هرکی پیش از من ست تا … پای کورهاش؟ چند بار بمیرم باید با هر مرگی با هر کشتار از هر نوعی، از هر رنگ در هر سرزمینی … در هر جا ؟ چقدر بسوزم … باید… در انتظار تا برسم به نوبتم در ته ی لیست مصرفی ای آشویتس...
Posted by
Kwidaa on Sep 6, 2017 in
آیه های منسوخ |
Comments Off on ایمان
شب که میشود تو هم ز راه میرسی و اندرون برکههای سرد چشم من تو به شب چو نور ماه میرسی من صدای گامهای پر ز هیبت ترا میشناسم از صدی پای غیر من صدای آن صفیر پرصلابت ترا میشناسم از صدای بیصفای غیر که ز منبر رفیع باورت بلند میشود من صدای آن گلولهی ترا کاندرون قلب دشمنت، نشانه میزند با صدای فیر”جت” ز آسمان و “تانک” از زمین که فقط، سایههای سنگ و کوه...
Posted by
Kwidaa on Aug 22, 2017 in
نامه ها و خاطرات |
Comments Off on جشن آزادی
شام روز شنبه نوزدهم اگست ۲۰۱۷ م مطابق ۲۸ اسد ۱۳۹۶مصادف با نود و هشتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان عزیز بود که از سوی قونسلگری کشور در منزل قونسل آقای “دانشیار” در “لاس انجلس” برگزارشده بود .به دعوت ایشان شعری خواندم که سالهای پیشین، بعد از کودتای هفت ثور به جواب پرسش کودک سهسالهام سروده بودم ، متن شعر را میگذارم (چون آواز کلیپ ثبتشده آن با...
Posted by
Kwidaa on Aug 22, 2017 in
آیه های منسوخ |
Comments Off on درنگ
“درنگ میکشدم” جاده عبور کجاست ؟ سکوت بسته لبم، نعرههای طور کجاست؟ گیاه هرزه گرفته تمام وسعت دشت مگر جرقهی رگبار پر غرور کجاست؟ سپاه ابر سیه راه بسته بر خورشید دوباره ریزش بارانهای نور کجاست؟ شکوه موج در آغوش رودبار شکست طلوع صبح در آن چشمهی بلور کجاست؟ تمام قامت من هم چو نخل بیبرگی است نشانی ز آنهمه بالندگی و شور کجاست؟ همانکه با همه این غربت غریب آخر کتاب...